شرم از خط پیشانی ما ریخته شقها


زین جاده نرفته ست برون نقب عرقها

درس همه درسکتهٔ تدبیرمساوی ست


در موج گوهر نیست پس و پیش سبقها

زین خوان تهی مغتنم حرص شمارید


لیسیدن اگر رو دهد از پشت طبقها

بی ماحصل مشق دبستان وجودیم


باید به خیالات سیه کرد ورقها

فریادکه بستند براین هستی باطل


یک گردن و صد رنگ ادکردن حقها

تیغت چه فسون داشت که چون بیضهٔ طاووس


گل می کند از خاک شهید تو شفقها

بیدل ز چه سوداست جنون جوشی این بحر


عمری ست که دارد تب امواج قلقها